لیبرال دموکراسی به انتها رسیده است
به گزارش مجله سفرنامه پاریس، فرانسیس فوکویاما، نامی آشنا در حوزه نظریه پردازی آمریکا محسوب می گردد. نظریه مشهور وی مبنی بر پایان تاریخ، به مبنایی تئوریک برای مداخله نظامی دولت جورج واکر بوش در عراق و اشغال این کشور در سال 2003 میلادی تبدیل شد.
از پروفایل ما وبلاگ بخار دیدن نمایید.
فوکویاما معتقد بود نظام لیبرال دموکراسی به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده است که همه کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند و آخرین حد کوشش ها و مبارزات ایدئولوژی های مختلف، در نهایت در قالب ایدئولوژی لیبرال دموکراسی سر برآورده است؛ بنابراین تصور این که نظام سیاسی بهتر و مناسب تری به عنوان بد ل جایگزین این نظام گردد، وجود ندارد اما طی سال ها و خصوصا ماه های اخیر، فوکویاما رسما از این نظریه عقب نشینی نموده و نظام مبتنی بر لیبرال دموکراسی را شدیدا بحران زده و در نهایت زوال پذیر می داند.
فوکویاما در تازه ترین مقاله خود در نشریه فارین افرز، به مولفه های مهمی درخصوص آخرین شرایط آمریکا اشاره می نماید.
او در حقیقت به بهانه بازخوانی نظریات قبلی خود، به ترسیم مختصات آمریکای امروز پرداخته است. نکات کلیدی و اساسی مطرح شده در مقاله جدید فوکویاما (که پس از خاتمه ریاست جمهوری ترامپ منتشر شده است) به توضیح زیر است:
دو پدیده نوظهور اوضاع آمریکا را به شدت وخیم تر نموده است. اول؛ فناوری های ارتباطی تازه، سبب از میان رفتن مبانی واقعی رایجی شده اند که به رایزنی های دموکراتیک یاری می کرد. دوم، آنچه که زمانی تفاوت های سیاسی بین جناح قرمز و آبی شناخته می شد، امروز به تفاوت ها و شکاف های عمیق هویتی و فرهنگی تبدیل شده است.
طبق نظر سنجی اخیر دانشگاه کوئینیپیاک، 77 درصد جمهوریخواهان امروز بر این باورند که در انتخابات 2020 تقلب گسترده ای اجرا شده است. ده ها میلیون نفر به ترامپ رای داده اند و همچنان از او پشتیبانی می نمایند، نه به این دلیل که از ایده دموکراسی بدشان می آید بلکه آنها در ذهن خود از دموکراسی که دموکرات ها دزدیده اند، دفاع می نمایند.
هرچند توییتر و فیسبوک در صندلی درستی در برابر خواسته های نادرست ترامپ گرفته اند اما در بلندمدت این موضوع نگران نماینده به نظر می رسد. شرکت های خصوصی مشروعیت لازم برای تصمیم گیری در مورد موضوعات ملی را ندارند.
به راستی آمریکا پس از تحلیف بایدن به کجا می رود؟ نگرانی عمده از اتفاقی است که قرار است در حزب جمهوریخواه بیفتد. به لحاظ سیاسی، ریاست جمهوری ترامپ صندلی حزب جمهوریخواه را استوارتر نکرد. چه بسا جمهوریخواهان در کوشش برای بازپس گیری آهسته قدرت باشند. ترامپ نیز به نوبه خود می تواند به مانند قهرمانی که همه چیزش را فدای کشور نموده، خودنمایی کند.
ترامپ هدیه بزرگی به دشمنان خود داد: یک آمریکای ترک خورده با چالش های داخلی و در تضاد با ارزش های دموکراتیک خودش. بایدن که کاخ سفید را فتح کرد و از حمایت حدبیشتری دموکرات ها در کنگره (مجلس نمایندگان و سنا) بهره مند است نیز قدرت بازیابی صندلی بین المللی آمریکا را نخواهد داشت.
ترامپیسم باید طرد و ریشه و شاخ و برگ هایش غیرقانونی اعلام گردد، نخبگان می بایست اقتدار اخلاقی خود را دوباره برپا نمایند. اما آیا آنها می توانند چنین ماموریتی را به درستی انجام دهند؟!
شهفرایندان آمریکایی در سال 2016 میلادی، علیه دستگاه حاکم فاسد و خودمحور (صاحبان قدرت در ایالات متحده) قیام نموده و تصور کردند با حضور یک فرد رادیکال و منتقد ساختار مانند ترامپ اوضاع بهتر می گردد.
این امر کافی بود تا ترامپ در کاخ سفید روی کار بیاید. با این حال اوضاع در نهایت بدتر شد! اوضاع داخلی آمریکا واقعا با سرعت حیرت انگیزی شروع به خراب شدن کرد. اوج این فرایند، حمله شورشیان به کاخ کنگره در واشنگتن در 6ژانویه بود، اقدامی سرکش و تشویق شده توسط رئیس جمهوری ایالات متحده.
یکی از مهم ترین نواقص سیستم سیاسی آمریکا موجودیت کالج انتخاباتی است اما اکنون تغییراتی در قانون اساسی ایالات متحده برای لغو کالج انتخاباتی در دستور کار نیست. این تغییر اساسی تا حد زیادی دور از دسترس خواهد بود.
پیش به سوی خاتمه لیبرال دموکراسی
نکات مطرح شده در مقاله اخیر فوکویاما، به وضوح بیانگر دگردیسی ناخواسته مفهوم قدرت در ایالات متحده و ازسوی دیگر، تخریب بنیان های لیبرال دموکراسی است.
امروز نهادهایی که در آمریکا تا قبل از رخدادهای اخیر خط قرمز سیاستمداران و شهفرایندان محسوب شده و نماد قدرت آمریکایی محسوب می گردد، یکی پس از دیگری به چالش کشیده شده است: کاخ سفید، کنگره، دیوان عالی آمریکا، اف بی آی و دیگر نهادهایی که تا چندی قبل، صاحبان و نظریه پردازان نظام لیبرالیستی ایالات متحده برای آنها مصونیتی آهنین قائل بودند.
طی سال های گذشته نیز سیاستمدارانی نظیر جیمی کارتر و بیل کلینتون به همتایان خود هشدار داده بودند که مقهور واژه متوهمانه ابرقدرتی آمریکا و هژمونی بی خاتمه واشنگتن در دنیا نشوند زیرا نظام تک قطبی مدت هاست از بین رفته است.
با این حال، حتی امثال کلینتون و کارتر هم تصور روزی را که شکاف میان صاحبان قدرت و شهفرایندان آمریکایی به نقطه فعلی برسد را نمی کردند! سال 2016 میلادی، زمانی که ترامپ با شعار احیای عظمت آمریکابر سر کار آمد، بعضی افراد ساده لوح در این کشور و دیگر نقاط دنیا تصور کردند که تنفس مصنوعی یک رئیس جمهوری تاجرمسلک به کالبد آمریکای بحران زده جانی تازه خواهد بخشید.
امروز در سال 2021 میلادی قرار داریم و صاحبان قدرت در آمریکا به صورت همزمان با ده ها هزار قربانی آمریکایی براثر کرونا، ده ها میلیون آمریکایی معترض به نژادپرستی سیستماتیک، آمریکای منزوی شده در عرصه دنیای و جامعه چندتکه آمریکایی دست و پنجه نرم می نمایند.
بایدن در مقابل آمریکای بحران زده
بیشتر رسانه ها و جریان های پشت پرده و آشکار قدرت در آمریکا سعی دارند بحران های فعلی در آمریکا را مرهون شیوع پدیده ترامپیسم دانسته و حضور بایدن در کاخ سفید را نقطه عطفی برای گذار به شرایط بهتر قلمداد نمایند.
این استدلال و تصور، با حقایق جاری در ایالات متحده هخوانی و قرابتی ندارد. بدون شک آمریکای ترامپ و آمریکای بایدن یک ویژگی مشترک دارند و آن، هدف قرار دریافت بنیان ها و نهادهای قدرت در آنهاست. تضعیف و متعاقبا انهدام نهادهای قدرت در آمریکا، امری اجتناب ناپذیر بوده و با توجه به اثبات ناکارآمدی نظام حاکم بر این کشور، گریزی از آنها وجود ندارد!
دومین هشدار صریح فوکویاما
مقاله اخیر فوکویاما در نشریه فارین افرز، دومین هشدار صریح وی طی کمتر از یک سال اخیر، در مورد آینده لیبرال دموکراسی و معادلات قدرت در آمریکاست.
در اردیبهشت ماه سال جاری، پس از آن که ویروس کرونا در آمریکا با سرعت زیادی انتشار یافت و به نماد ضعف و آسیب پذیری نهادهای قدرت در این کشور تبدیل شد، فوکویاما نگرانی خود را این گونه بیان نمود: در اجرای درست و موثر اختیارات دستگاه اجرایی، اعتماد مهم ترین چیزی است که سرنوشت یک جامعه را معین می نماید. در یک دموکراسی کمتر از یک دیکتاتوری، شهفرایندان باید باور نمایند که دستگاه اجرایی می داند چه کاری انجام می دهد. اعتماد، متاسفانه دقیقا همان چیزی است که امروز و در شرایط شیوع کرونا در آمریکا از دست رفته است.
فوکویاما صراحتا از خاتمه اعتماد شهفرایندان آمریکایی نسبت به صاحبان قدرت و نهادهای متمرکز در این کشور سخن گفته بود. فوکویاما معتقد است زمانی که اعتماد شهفرایندان نسبت به نظام سیاسی آمریکا از بین برود و نهادهای قدرت در آن تبدیل به موانع آزادی سیاسی- اجتماعی شوند، دیگر نمی توان حیات و بقای نظام نئولیبرالیستی حاکم بر آمریکا را تضمین کرد. امروز، پس از حدود هشت ماه، فوکویاما به گونه ای صریح تر نگرانی خود را از آینده آمریکا ابراز می نماید.
آمریکا دیگر نمی تواند به دیگران درس دهد
میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهوری شوروی سابق، در توصیف آنچه امروز در ایالات متحده می گذرد، می گوید: آنچه در واشنگتن رخ داد، واقعا تهدیدی برای ثبات آمریکاست. اما این آمریکایی ها هستند که باید علل و عواقب آن را درک نموده و نتیجه گیری نمایند. آنها باید به این کار پرداخته و از درس دادن به دیگران دست بردارند.
طرفداران دونالد ترامپ، رئیس جمهوری فعلی آمریکا روز شش ژانویه اندکی پس از تجمع در محل سخنرانی وی، به کاخ کنگره (کاپیتول) در پایتخت آمریکا حمله کردند. یک شرکت نماینده در ناآرامی ها بر اثر اصابت گلوله و سه نفر دیگر به علت غیرمرتبط با خشونت جان خود را از دست دادند، یک مامور پلیس نیز پس از زخمی شدن کشته شد. در این شرایط، بعضی سیاستمداران از هردو حزب دموکرات و جمهوریخواه، خواهان استیضاح ترامپ هستند.
استیضاح رئیس جمهوری آمریکا، پس از خاتمه دوران حضور وی در قدرت نیز امکان پذیر بوده و در صورتی که نتیجه آن مثبت باشد، ترامپ به صورت مادام العمر از حضور در مسند قدرت و انجام هرگونه فعالیت سیاسی منع خواهد شد.
بحران داخلی آمریکا عمیق تر از حد تصور است
استفان لندمن، تحلیلگر آمریکایی در گفت و گو با جام جم درخصوص آخرین شرایط جاری در ایالات متحده می گوید: واقعا سخن گفتن از منازعه دموکرات - جمهوریخواه در آمریکا، آن هم با توجه به شواهدی که در جامعه امروز ایالات متحده شاهد آن هستیم اشتباه است. بحران های جاری در آمریکا از جنس حزبی نیست. این بحران ها ماهیتی کاملا ساختاری دارد و عواقب و تبعات آن نیز متوجه ساختار و نظام حاکم بر آمریکا خواهد بود. باید تاکید کنم که هر دو حزب سنتی آمریکا و سیاستمداران این کشور، در ایجاد شرایط بحرانی امروز دخیل بوده اند.
به عنوان مثال زمانی که از نژادپرستی یا ساختار انتخاباتی نامتعادل (ساختار الکترال) در آمریکا سخن می گوییم، باید روی نقش هر دو حزب آمریکا در ایجاد آنها متمرکز شویم.به نظر ما، جمهوریخواهان و دموکرات ها، دو شعبه از یک جریان در آمریکا محسوب می شوند و نباید تفکیکی میان آنها قائل شد.
لندمن در ادامه تاکید می نماید: بنابر آنچه گفته شد، نمی توان بحران های جاری در آمریکا را صرفا ناشی از وجود یا عدم وجود ترامپ در مسند ریاست جمهوری دانست. بحران های جاری در ایالات متحده به مراتب عمیق تر از آن چیزی است که تصور می کنیم. ما با یک خشم نهفته عمومی نسبت به بنیان ها و ساختارهای قدرت در آمریکا رو به رو هستیم که هر بار، خود را در قالب نوعی از اعتراضات و خشونت ها نشان می دهد.
پیش بینی چامسکی درست بود
در تکمیل آنچه فوکویاما درخصوص تضعیف و زوال لیبرال دموکراسی دروغین غرب و متعاقبا نظام سیاسی حاکم بر آمریکا پیش بینی نموده است، می توان به سخنان پروفسور نوام چامسکی دیگر نظریه پرداز مشهور آمریکایی درخصوص آینده ایالات متحده اشاره نمود:
در آینده ای نزدیک و پس از خاتمه بحران هایی مانند شیوع کرونا، دو گزینه محتمل فردای سرنوشت بشریت را معین خواهد نمود؛ در آینده، یا بر تعداد نظام های فرااقتدارگرا، مستبد و بی رحم تر از گذشته نسبت به جان و مال انسان ها افزوده می گردد یا با همت و مقاومت توده مردم در سراسر دنیا، بازسازی بنیادین نظام های حاکم در جهت بهتر شدن شرایط زندگی انسان شروع می گردد.
چامسکی در حال حاضر و پس از وقوع حوادث و رخدادهای اخیر در آمریکا معتقد است که گزینه دوم (بازسازی بنیادین نظام سیاسی حاکم در آمریکا توسط توده های مردم) شکل واقعی تری به خود خواهد گرفت.
به عبارت بهتر، چامسکی معتقد است که بحران جاری در ایالات متحده، از جنس منازعه دموکرات- جمهوریخواه یا دیگر منازعات درون ساختاری قدرت در این کشور نیست! خشم و سردرگمی جاری در آمریکا، نمادهای گذار از ساختار حاکم بر این کشور محسوب می شوند، نه نماد گذار از ترامپ یا بایدن.
چامسکی تاکید دارد که ترامپ و بایدن هر دو خروجی و محصول ساختار سیاسی و فکری قدرت در آمریکا هستند و با انهدام زیرساخت های قدرت در آمریکا، دیگر جایی برای عرض اندام بازیگران سنتی و صاحبان قدرت در این کشور، اعم از دموکرات ها و جمهوریخواهان باقی نخواهد ماند.
محمد علیزاده - بین الملل / روزنامه خبرنگاران
منبع: جام جم آنلاین